كم گذاشتن تو كارها
بله جناب بزرگ فامیلشون مرقوم كردن كه
آهای معلم سرخانه صبحی با یك كمر دردی از خواب ناز برخاستیم ،این پنبه های تشكمان خیلی سفت شده. پاشدیم رفتیم گرمابه تا دلاك باشی مشت و مالمان دهد بلكم كمرمان خوب شود.
اما چشم سفید خیلی كم گذاشت، نكرد اقلا دو دانه با كف دست بكوبد بر فرق كمرمان . یك لیف صابون كشید و گفت تمام شد بزرگ فامیلشان ..بفرمایید ، ما هم كه جوگیر مدال طلای كشتی دیشب بودیم احساس كردیم بزرگ فامیلِ جویبارشان هستیم ، دلاك باشی را چنان فتیله پیچ كردیم و انداختیمش درون چالِ حوض خزینه تا یاد بگیرد در كارش كم نگذارد ...
ضمیمه : معلم سرخانه بعد كلاس بیا بالاخانه یك دست كشتی با هم بگیریم هوس كرده ایم بزنیم گوشت را بشكنیم به خاطر اینكه در تربیت نوادگان ما كم میگذاری