زرنگی
بله جناب بزرگ فامیلشون نوشتن كه
آهای معلم سرخانه ما خروسخوان داشتیم دلی دلی كنان میرفتیم مقداری میل و كباده بزنیم كه ییهو یكی از رفقای گرمابه و گلستانمان را دیدیم كه از قدیم الایام رقابت تنگاتنگی در ابعاد سبیل با ما داشت. به اصرار او رفتیم یك حلیمی تا ما را مهمان كند بعد از حیف و میل نمودن سه تاغار حلیم دست ساز اعلا ،دم رفتن ییهو این رفیق چشم در آمده مان دل پیچه اش گرفت و گلاب به رویت رفت آنجا .. فكر كرد ما خیار چمبر هستیم نفهمیدیم خودش را به دل درد زد كه ما حساب كنیم .. فكر كرد زرنگ بازی در آورده . ... یك زرنگی نشانش بدهیم حالا به وقتش ...پول حلیم را از حلقومش میكشیم بیروم
ضمیمه: معلم سرخانه فكر كردی خیلی زرنگی به گمانت ما نمیدانیم چرا از كلید خانه ما یك دانه برای خودت ساخته ای؟ راستی حال حسام بیگ چطور است/