فاطمه مغفوری فرزند شهید مهدی مغفوری در برنامه خط آزاد رادیو جوان خاطره ای كه رهبر انقلاب از شهید سلیمانی در مورد فرزندان شهدا بیان كردند را روایت كرد.
فاطمه مغفوری فرزند شهید عبدالمهدی مغفوری در مصاحبه با برنامه «خط آزاد» رادیو جوان می گوید : شهید سلیمانی در هنگامی كه دخترم «زینب» در بیمارستان بستری بود ساعت های طولانی برای همدلی و همراهی با خانواده ام در بیمارستان حضور پیدا كرد و به من گفت«صبح در راه بیمارستان به پدرت گفتم كه شما برو جایی كه من باید بروم و آنجا را مدیریت كن و من هم به جای شما به بیمارستان و پیش دخترت میروم ».
این فرزند شهید كه پدرش عبدالمهدی مغفوری در عملیات كربلای 4 به شهادت رسید است، با اشاره به سابقه آشنایی خانوادهاش با خانواده حاج قاسم سلیمانی در كرمان گفت: در زمانی كه در كرمان به همراه خانواده ام زندگی می كردم، خانواده حاج آقا نیز همسایه و هم محل ما بودند و من با دختر ایشان همكلاس بودم و ایشان در ایام امتحانات ما را به مدرسه می بردند این ارتباط بین دو خانواده وجود داشت تا زمانی كه من ازدواج كردم و در سال 1384 به خاطر شغل همسرم به تهران آمدم. در تهران نیز ارتباط ما ادامه پیدا كرد و من از ایشان خاطرات زیادی را در طی این سال ها به یاد دارم.
وی با اشاره به خاطره ای كه مقام معظم رهبری در روز شنبه در دیدار با خانواده شهید سلیمانی از ایشان به نقل از كتاب «حاج قاسمی كه من می شناختم» مطرح كردند، اظهار كرد: دخترم در سن 13 سالگی بیماری شد و ما به ناگاه متوجه بیماری ایشان شدیم ،روزهای خیلی سختی برای ما بود چرا كه چند هفته قبلش نیز پسرم به خاطر بیماری دیابت در بیمارستان بستری شده بود . حاج آقا در آن ایام كه فرزندم در بیمارستان بستری بودند چند باری برای عیادت ایشان به بیمارستان آمدند و حتی یك بار بر خلاف روال معمول با لباس فرم تشریف آوردند .
فاطمه مغفوری ادامه داد : در طول ایام بیماری دخترم «زینب» ما روزهای بسیار سختی داشتیم ، در این ایام سردار سلیمانی برای من و همسرم یك كوه آرامش بودند ،مرتب جویا وضعیت دخترم بودند و اگر ایران بودند به در خانه ما می آمدندو سراغ احوال زینب می گرفتند و حتی یادم هست كه از سوریه و عراق در هنگامی كه در ماموریت بودند به من زنگ زدند و احوال زینب را پرسیدند.
دختر شهید مغفوری افزود : زینب دخترم در نوزدهم اردیبهشت سال 98 برای جراحی در بیمارستان بستری شد و همان روز صبح حاج آقا«سردار سلیمانی » به گوشی من زنگ زدند و گفتند « فاطمه كجایی؟» من در جواب ایشان گفتم كه حاج آقا «بیمارستان هستم« ایشان نیز گفتند كه من نیز در بیمارستان هستم و شما كدام بخش هستید؟ آن روز ایشان به همراه شهید پورجعفری در بیمارستان در كنار ما بودند، از طریق آقای پورجعفری متوجه شدم كه سردار باید مأموریت بروند و فرصت چندانی ندارند من به حاج آقا اصرار كردم كه به كارشان برسند و تاكید كردم كه معلوم نیست كه به چه میزان این عمل طول بكشد ولی حاج آقا اصرار داشتند كه بمانند. من از یك طرف دلشوره دخترم زینب را داشتم و از طرف دیگر نگران حاج آقا بودم كه ماموریت شأن با تاخیر مواجه نشود ،وقتی من اصرار كردم كه حاج آقا بروند ایشان به من گفتند «من صبح در راه بیمارستان به پدرت گفتم كه شما برو جایی كه من باید بروم و آنجا را مدیریت كن و من به جای شما به بیمارستان پیش دخترت فاطمه میروم» وقتی شهید سلیمانی این حرف را به من زدند از یك طرف بسیار پر انرژی شدم ولی از طرف دیگر حالم بسیار خراب شد و به دیوار بیمارستان تكیه كردم و اشك ریختم .
مغفوری تصریح كرد : وقت عمل جراحی دخترم تمام شد، پزشكان به ما اطلاع دادند عمل جراحی به خیر گذشته و مشكل رفع شده است ، وقتی خیالمان از بابت جراحی زینب راحت شد به حاج آقا گفتم كه شما بروید. ولی ایشان در پاسخ گفتند كه من اینجا می مانم تا زمانی كه زینب به هوش بیاید. ایشان در نهایت موقعی كه زینب به هوش آمدند و خیالشان از بابت زینب راحت شد، بیمارستان را ترك كردند تا به ماموریتشان برسند.
بر اساس این گزارش شهید عبدالمهدی مغفوری عضو لشگر 41 ثارالله بودند و در عملیات كربلای 4 به شهادت رسیدند