اخبار هر روز از ساعت 6:30 - 8:30 - 13:30 - 18:30 به مدت متغیر

پیكر خود را به خاك نسپاریم!

تا مدت‌ها با عكس‌های پیمان حرف می‌زدم؛ اما تدریجاً به خودم گفتم چرا پیمان؟! من باید با خدای پیمان حرف بزنم و حالا رابطه‌ام با خدا كاملاً متفاوت و نزدیك‌تر از قبل شده است و به‌خاطر این روند خدا را هزاران بار شاكر هستم.

1403/01/18
|
11:00
|



مجید گیتی گَرد (پدر پیمان گیتی گرد اهدا كننده عضو) با حضور در ویژه برنامه زنده "جوان ماه" رادیو جوان در رابطه با چگونگی اهدای اعضای پسر خود گفت: 16 خرداد ماه سال 1398 خاص‌ترین و سخت‌ترین لحظات زندگی من بود چرا كه دائم به این فكر می‌كردم كه باید اعضای بدن پسر عزیزم را اهدا كنم و یا نه! تا آخرین لحظه منتظر باشم شاید كه خدا معجزه‌ای كند و پسرم را به زندگی و من باز گرداند. در طول یك هفته‌ای كه در بیمارستان بود تمام زندگی ما و اطرافیان ما دعا برای پسرم شده بود. پسری كه در آستانه ازدواج كردن بود و حسرت‌های زیادی را به دل داشت.

پدر پیمان گیتی گرد اهدا كننده عضو همچنین اظهار كرد: ماجرا از آنجا آغاز شد كه در ایام عید فطر با همسرم به خارج از منزل رفتیم؛ اما ایشان دائم می‌گفتند كه دل‌شوره دارند تا اینكه حوالی ساعت 8 شب و حین شام خوردن گوشی بنده زنگ خورد و یكی از دوستانم اطلاع داد كه پسرم و نامزدش تصادف كرده‌اند. بلافاصله با همسرم راهی شمال شدیم و چون جاده هزار مسدود بود از جاده ساری حركت كردیم و در مسیر دائماً با من تماس می‌گرفتند كه كی می‌رسید و همین روند بر دل‌شوره و اضطراب ما می‌افزود و حال همسرش به شدت بد شده بود.

وی در ادامه افزود: وقتی رسیدیم متوجه شدیم كه پسرم ضربه مغزی شده و عروسم هم دچار آسیب‌های متعددی از ناحیه سر و پا شده است و شرایط كاملاً بحرانی است. پس از حدوداً پنج روز از پزشك پسرم درخواست كردیم كه اجازه انتقال به تهران بدهد؛ اما در ابتدا و بنا به شرایط خاص پسرم اجازه ندادند؛ اما با اصرار ما پیشنهاد انتقال با هلیكوپتر را دادند و ما با هماهنگی‌های لازم؛ هلیكوپتر را آماده و پسرم را برای انتقال آماده كردیم؛ اما در لحظات نهایی، خلبان اعلام كرد كه هوای تهران اصلاً مساعد پرواز نیست و وی پرواز را صلاح نمی‌داند و وقتی پسرم را به بخش برگرداندیم سطح هوشیاری وی از 7 به 4 كاهش پیدا كرد و این موضوع، شرایط را بسیار خطرناك‌تر كرد تا جایی كه همان شب یكی از پرستاران به اتاق پیمان آمد و به من گفت بهتر است اعضای پسرتان را اهدا كنید و این حرف به طور كلی امید بنده را از بین بُرد و احساس كردم از درون فرو ریختم.

مجید گیتی گَرد همچنین بیان كرد كه گویا خداوند توان و صبر خاصی در آن لحظه به من داد و برای دقایقی به این مهم فكر كردم كه حالا كه پسرم زنده نمی‌ماند و قرار است بدن وی بپوسد چرا جان چند نفر را نجات ندهیم و زندگی دوباره به بیماران نیازمند ببخشیم و این زیبایی در فكر و ذهن من نقش بست و اعضای اصلی پیمان را به هفت بیمار اهدا كردیم و از آن جایی كه پیمان جوان و ورزشكار بود نسوج و قرنیه چشم را نیز برای بیماران دیگر انتخاب كردند؛ اما ما بنا به مشورت و مصلحت، هرگز نخواستیم با این بیماران آشنا شویم و ملاقاتی با آن‌ها داشته باشیم و زمانی كه در بهشت زهرا (س) برای تحویل پیكر فرزندم رفتیم، پیكری كاملاً سبك را تحویل گرفتیم و آرزو می‌كنم همه جوانان كشور عاقبت به خیر شوند و به جامعه خود خدمت كنند.

در این میان، سحر قبادی (همسر پیمان گیتی گرد اهدا كننده عضو) نیز با اشاره به این اتفاق خاص گفت: به علت ضربه‌ای كه به سرم وارد شد، چیز خاصی را به خاطر ندارم فقط یادم می‌آید كه در جنگل‌های فیلبند بودیم كه... . چند ماه به ازدواج ما مانده بود و آرزوها و آینده روشنی را به پیمان برای خودم متصور بودم و اصلاً فكر نمی‌كردم با چنین اتفاقی تمام آن آرزوها و تصورات به یك باره از بین بروند و همه چیز تمام شود و حقیقتاً اوایل ماجرا خیلی به خدا شكوه و شكایت می‌كردم و تمام زندگی خودم را بر باد رفته می‌دیدم و روزی هزار بار از خدا می‌پرسیدم چرا من؟! چرا پیمان؟! چرا باید زندگی ما این‌طور می‌شد؟! اما بعدها و تدریجاً متوجه شدم كه این آزمایشی الهی كه در آن قرار گرفته‌ام و باید تمام تلاش و توان خودم را به كار گیرم تا از این آزمایش سربلند و پیروز بیرون بیایم.

وی در ادامه افزود: تا مدت‌ها با عكس‌های پیمان حرف می‌زدم؛ اما تدریجاً به خودم گفتم چرا پیمان؟! من باید با خدای پیمان حرف بزنم و حالا رابطه‌ام با خدا كاملاً متفاوت و نزدیك‌تر از قبل شده است و بخاطر این روند خدا را هزاران بار شاكر هستم.

دسترسی سریع
خبر