⚫️ روایـت میــدانی زهـرا قوامی فــر و طاهـره بـشـاورز از روز تشییع شهدای حادثه تروریستی شاهچراغ (قسمت دوم)
زیارتی كردیم و دنبال سوژه های خاص می گشتیم.
پیرزنی زیر سایه ی درخت نشسته بود و مات و مبهوت به سمت قبرها نگاه می كرد. همراه شوهرش آمده بود.
توی دلم گفتم: نگاه! با این سن و سال اومدن مراسم بعد تو میخوای یه كاری بكنی، صدتا بهونه میاری.
داخل حرم، دنبال خادم هایی می گشتیم كه آن شب توی حرم بودند و صحنه را از نزدیك دیدند.
با دیدن محل تیراندازی، فیلم های پخش شده از حمله ی دیشب به شاهچراغ در ذهنم مرور شد.
دوستم زد زیر گریه ولی من اصلا توی حال و هوای اونجا نبودم، فقط سر می چرخوندم، انگار كه دنبال گمشده ای می گشتم.
كنار ضریح ایستاده بودم. متوجه شدم چند نفر دور خانمی جمع شدند و سر و شانه هایش را می بوسند و برایش صلوات می فرستند. كنجكاو شدم، دست دوستم را گرفتم كه توی شلوغی همدیگر را گم نكنیم. به سمت خانم ها رفتیم.
_ننه خداروشكر زنده ای
ننه چی شد اون شب؟
_ننه حالش خوب نیست والو، بذارین بعدا براتون تعریف می كنه.
گوشه ای ایستادیم تا اطرافش خلوت بشود.
خانمی مسن اما ماشاءالله بلند قامت، به صورتش عرق نشسته بود و خیلی توان راه رفتن نداشت، با كمك دخترش راه می رفت.
خلوت كه شد جلو رفتیم و سلام كردیم. از آن شب گفت كه حرم بان بوده. با اینكه داعشی به سمتش تیراندازی می كرده، سریع بچه های كوچك را به سمت تالار آینه می برد، همكارش تیر می خورد.
اگر یگان ویژه كمی دیرتر آمده بود ننه و بچه ها هم جز شهداء بودند.
حس عجیبی داشتم. توی دلم گفتم: با این سن و سال چقدر زبر و زرنگ بوده كه سریع بچه ها را برده توی تالار وگرنه خدا می دونه چند تا پدر و مادر دیگه عزادار كودكان خردسالشون می شدند.
دخترش می گفت این دو سه شب ننه به كمك آرام بخش كمی می خوابه و فشارش بالا هست چون صحنه ی جاری شدن خون شهدا از زیر حائل های بین قسمت خانم ها و آقایون دائم توی ذهنش مرور میشه.
شماره ی ننه را گرفتیم تا سر فرصت باهاش صحبت كنیم چون حال روحی و جسمی مناسبی نداشت.
از حرم بیرون آمدیم و سمت مخالف مراسم راه افتادیم.
از كسانی كه فكر می كردیم شاید سوژه باشند مصاحبه گرفتیم.
پسری حدودا نه ساله دست نوشته ای دستش بود، سراغش رفتیم، خواهرش گفت خودش نوشته.
#من_برادر_آرتین_هستم
آرتین، آرتین، آرتین....
قطعا هیچ كس برای او پدر، مادر و برادر خودش نمی شود
روایت میدانی زهرا قوامی فر و طاهره بشاورز
صبح 7 آبان 1401
ادامه دارد...
تهیه كننده: زهره عبدالرحیم
گوینده: فریبا كرمی