اخبار هر روز از ساعت 6:30 - 8:30 - 13:30 - 18:30 به مدت متغیر

⚫️ روایـت میــدانی زهـرا قوامی فــر و طاهـره بـشـاورز از روز تشییع شهدای حادثه تروریستی شاهچراغ (قسمت اول)

با دوستم قرار گذاشته بودیم ساعت هفت و نیم صبح جلوی درب باب الرضا، اما اتوبوس ها دیر به دیر می آمدند و با ربع ساعت تاخیر رسیدم.


توی ایستگاه اتوبوس، چشمم خورد به شعارهای مختلف، بین همشون یكی از همه بدتر بود، شعار جنسی.
الكل زدم روی شعار و با دستمال كاغذی پاك كردم چون ممكن بود دانش آموزهای ابتدایی بخونند. بقیه را بیخیال شدم.
خانمی صحنه را دید. گویی كه بعد از مدت ها، محرمی پیدا كرده بود.
والا ما هم اجاره نشین هستیم، به سختی داریم زندگی می كنیم. ما هم معترضیم ولی راهش از بین بردن امنیت جانی نیست.
سوار اتوبوس شدم، صدای پیرزنی به گوشم رسید، به خانم كنار دستش می گفت: دیروز می خواستم بیام نماز جمعه، شوهرم نذاشت، می گفت میری بلایی سرت میاد اما امروز راضیش كردم بیام تشییع. به شوهرم گفتم من عمری ازم گذشته، بلایی هم سرم بیاد طوری نیست. بذار برم مراسم.
ایستگاه بعد باید پیاده میشدم و خودم را به مترو می رساندم.
خانمی پرسید چطوری باید رفت شاهچراغ؟ گفتم همراه من بیاین.
مابین صحبت هایمان متوجه شدم از اقوام شهید آزادی هست، از فسا آمده بود و خیلی مناطق شیراز رو بلد نبود.
گفت شهید آزادی مریض بوده، اومده بوده شیراز برای درمان و دكتر، قبلش رفته بوده حرم برای زیارت و كمی استراحت...
توی مترو پرس و جو كردم و سپردمش به خانمی كه می خواست از میدان امام حسین توی مراسم تشییع شركت كند.
ایستگاه چهارراه زند پیاده شدم. خیابان ها آب و جارو شده بودند، بعضی ها از آن وقت صبح آمده بودند برای مراسم.
صدای مداحی حاج محمود كریمی توی خیابان پخش می شد.
از خون جوانان حرم لاله دمیده....
عده ای با دیدن عكس شهدا سری تكان می دادند، عده ای اشك از گوشه ی چشمشان جاری می شد.
خودم را به درب باب الرضا رساندم. وارد حرم شدم. دوستم را در بین جمعیت پیدا كردم.
مسیری كه داعشی رفته بود را مرور كردیم و بعد رفتیم سمتِ محل آماده سازی تدفین شهدا
خانمی بی تابی می كرد تا اجازه بدهند برود بالای سر قبرهای خالی.
اجازه دادند و رفت داخل (عكس متن از همین لحظه است)
منتظر شدیم كه بیاید بیرون، دوستم رفت سراغ آن خانم و منم رفت سراغ یكی از خانم هایی كه برای مراسم آمده بود.
می گفت اینجا رو درست كردند كه به عنوان قبر بفروشند ولی قربون شاهچراغ برم، شش تای اولش رو گذاشت برای مهمونای ویژه ی خودش!

خانمی كه دوستم با او مصاحبه گرفته بود، افغانستانی بود و پسرش مدافع حرم.

صبح 7 آبان 1401

ادامه دارد
...

تهیه كننده: زهره عبدالرحیم
راوی: فریبا كرمی

1401/08/23
|
17:36
دسترسی سریع
خبر