اخبار هر روز از ساعت 6:30 - 8:30 - 13:30 - 18:30 به مدت متغیر

در منزل آرشام سرایداران

طبق آدرسی كه داده بودند به منزلشان رسیدیم. همه دور هم جمع بودند. غم و اندوه در تك‌تك چهره‌ها موج می‌زد. فضای سنگینی بود. دایی آرشام شروع كرد...

ما اهل بوشهریم. یكی دو نسل اخیر ما همه به شیراز آمدند. دامادمان هم بعد از بازنشستگی اش آمد. از آن به بعد شاه چراغش ترك نشد. برنامه هفتگی داشتند. هر هفته پنجشنبه‌ها به زیارت می‌رفتند اما، این هفته استثنائاً چهارشنبه رفتند.
صدای گریه‌ی همكار پدر آرشام بلند شد. . این دوست ما 30 سال با شرافت كاركرد. آن‌هم در شرایط سخت شهرهای جنوبی و جزایر. درآمدش زیاد نبود اما همیشه قانع بود و شاكر. از هیچ‌كس و هیچ‌چیز هم گلایه نداشت. آن‌طرف‌تر عزاداری مدیر مدرسه ی آرشام نظرمان را جلب كرد. می‌گفت خانواده ی خیلی مؤدب و محترمی بودند و بسیار دغدغه‌مند. باوجودی‌كه درآمد بالایی نداشتند اما در شرایط مختلف به مدرسه كمك می‌كردند. دایی دیگرش هم با بغض می‌گفت این هفته عروسی خواهر آرشام بود كه عروسی‌ دختر خواهرم تبدیل به عزا شد.
با صدای سنج و دمام همسایه‌ها هم بیرون آمدند.فضا عوض شد.صدای گریه ها بلند شد. هیچ‌كس آرام نداشت. غم سنگینی بود از دست دادن 3 تن از اعضای یك خانواده.

روایت میدانی عبدالرسول محمدی
5 آبان 1401
تنظیم: خانم زهرا سادات هاشمی

تهیه كننده: زهره عبدالرحیم
گوینده: مجید عسگری

1401/08/22
|
16:49
دسترسی سریع
خبر